چهارشنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۹

19


واقعا موندم!!
خدا به این بزرگی،حکیمی،عادلی،رحیمی،...
چرا یه فکری به حال سرویس بهداشتی پردنده های طفلکی نکرد !!
چرا واقعا ؟!!
آخه چی معنی داره...7 صبح...هیچ جا نه قشنگ رو موهای جیگولاسیون شده ی من !!
این انصافه واقعاً ؟!!
باورتون نمیشه یه ربع داشتم فکر میکردم چرا وقتی موهامُ درست کردم انگشتم زرد شد ؟!! :-&






سه‌شنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۹

18


هیچ وقت فکرشُ نمیکردم تغییر استایل موهام انقدر تو روحیه ام تاثیر داشته باشه!!
موهام خیلی بلند شده بود،تنها مدلی که میتونستم بهش بدم این بود که محکم ببندمش بالا یا کج بریزم کنار صورتم.چتریام به شونه ام میرسید!!
امروز قیبل از این که برم دانشگاه یه نگاه دقیق به خودم انداختم و تو دلم گفتم صد رحت به  ارواح خبیسه!! فکر کن با این موهای دودی و آریش کم رنگ که فقط شامل یه رژ کرم میشد دقیقا عین روح شده بودم!!
جلوی موهامُ گرفتم دستم و غـــِـــرچ !!
بماند که از گندی که زدم چقدر پشمون شدم و هر چی فوش (!) بلد بودم بار خودم کردم و چقدر این در و اون در دنباله آرایشگاه گشتم و دلم واسه موهای غــِـرچ شده ام سوخت و...
و در آخر تصمیم گرفتم برم آرایشگاه کنار خونمون که تو همه ی این سالها با این که خیلی تعریفشُ شندیده بودم نادیده گرفته بودمش! با کلی ترس و لرز و استرس این که نکنه یه وقت زیادی کوتاه کنه و..ازش وقت گرفتم.
همه چیز خیلی بهتر از اونی بود که تصور میکردم.
نمیدونم خانومه چی تو صورتم دیده بود که گفت مشخصه خیلی تو انتخاب آرایشگاهی که میری حساسی و خیلی هواست به خودت هست...از هوشش خوشم اومد و با خیال راحت نشستم زیر دستش و برای اولین بار تو کل عمرم راضی از زیر دست یک آرایشگر پا شدم!! انقدر که حتی در مورد ابروهام هم باهاش مشورت کردم و قرار شد دفعه ی بعد برم پیشش. و درست از همون جا تا الان که دارم این پست رو تایپ میکنم تا چشمم به آینه میوفته یه لبخند خاص رو لبم میشینه!!
خیلی وقت بود که حس خودشیفتگیم جاشُ به خوددرگیری و خود گریزی داده بود!!
خلاصه که یه تغییر ساده کلی حالمُ جا آورد:)


  زندگي سخت است ولي من سخت ترم.مشكلي كه مرا نكشد مرا قويتر مي كند





دوشنبه، دی ۰۶، ۱۳۸۹

17


خیلی موقعیت بد و سختیه...
وقتی میخوای بمونی،میخواد بمونی اما میدونی نباید بمونی!!
وقتی دوستش داری،دوستت داره اما میدونی ادامه دادن اشتباهه و اون نمیتونه درک کنه...
وقتی مجبوری بهش بگی دیگه بر نمیگردم در حالی که همه ی وجودت اونُ فریاد میزنه...
وقتی باید فراموش کنی و پا بذاری رو همه ی خاطره های مشترک، در حالی که لحظه به لحظه شون جلوی چشماتِ...
وقتی ازت توقع داره مثل همیشه رُک و روراست همه چیز رو بگی اما نتونی...آخه چطور میتونی بگی وقتی مطمئنی دلش میشکنه...
وقتی کلی حرف تو دلته اما نمیتونی یه کلمه به زبون بیاری،حتی نمیتونی بنویسی!!

ای خدای بزرگ! تو چه باشی و چه نباشی،من اکنون سخت به تو نیازمندم،تنها به این نیازمندم که تو باشی.(دکتر شریعتی)




شنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۹

16


کلی واسه این آخر هفته برنامه ریزی کرده بودم که درس بخونم ولی سرماخوردگیم همه چیز رو خراب کرد:(
دیشب به محض این که آیدیمُ باز کردم 'الف' پی ام داد "سلام بی پــَــروا " برای چند لحظه واقعا هنگ کردم !!
فکر کردم میخواد بگه از این که احساسش نا دیده گرفتم ازم متنفره توقع شنیدن هر چیزی رو داشتم جز این که بگه هنوز عاشقمه،حتی بیشتر از قبل!! سرما خوردگی و اخلاق گــَندم باعث شد یه جوری پاچشُ بگیرم!! مثل همیشه بهم حق داد !! آخر هم حال بدمُ بهانه کردم و دیس کانکت شدم.
سرمُ کردم تو بالشم و از ته دلم گریه کردم که مسیج داد "تا ابد منتظرت میمونم..." همیشه با این حرفش دلم آتیش میگیره...بهش گفتم نرفتم که دوباره برگردم ولی باز دلیلا و منطقای خودشُ آورد!!
قبل از این که دوباره باهاش خداحافظی کنم خوابم برد!!
صبح با کلی شک و تردید بهش مسیج دادم و از این که شب خوابم برد معذرت خواهی کردم...چندتا مسیج داد و زنگ زد...برام سخت بود جواب بدم...بعد از دو ماه قطع رابطه...بازم همون حرفای همیشگی رو تکرار کرد...خیلی دلم گرفت وقتی گفت چند هفته پیس حمله داشته و قرار بوده بستری شه...با ترس و لرز حرف میزد که نکنه یه وقت چیزی بگه و من برداشت اشتباه کنم یا بهم بر بخوره...مثل همیشه بی نهایت ملاحضه امُ میکرد و هواسش بهم بود...ازم خواست بهش بیشتر فکر کنم ...
وقتی خداحافظی کردیم از خودم حالم بهم میخورد...
یادم اومد چند دقیقه قبل از اینکه 'الف' زنگ بزنه 'ح' با این که چند هفته پیش (فکر کنم یه روز قبل از تاسوعا) بهم قول داده بود هیچ وقت شماره اشُ رو گوشیم نمیبینم زنگ زد و گفت دلش واسه صدام تنگ شده بوده و دیگه نتونسته جلوی خودشُ بگیره...
از خودم بدم اومد که انقدر آدم سست عنصری هستم...از خودم بدم اومد که هنوز تکلیفم با خودم و احساسم معلوم نیست...
دلم واسه 'الف' سوخت که به کی میگفت مریم مقدس !! به کی میگفت پاکترین و عاقلترین دختر دنیا !!
دلم از خودم گرفته...از خودم متنفرم که نمیتونم اون چیزی باشم که از خودم توقع دارم...
خسته ام از دست خودم...


خدايـا ؛آنگونه زنـده ام بـدار كه نشكنـد دلي از زنـده بـودنـم و آنگونه بميـران مـرا كه كسـي به وجـد نيـايـد از نبـودنـم !




پنجشنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۹

15

یک سال گذشت.
پارسال همچین روزی حدود ساعت 10.45 بود که بعد از ماه ها بهش زنگ زدم...
همون شب استارت خورد.
اون روزا...اون لحظه ها...اون احساسا...دهن هایی که از دیدنمون باز میموند...بحث و دعواها...آشتی ها...اون گل ها... اون قایمکی ها... اون سوءتفاهما...
همه و همه گذشت ...
و امشب میتونست اولین سالگرد آغاز لحظه های قشنگمون باشه...
بعید میدونم ولی شاید حتی امروز رو یادش نباشه...شاید الان داره قربون صدقه ی قد و بالا و چشمای قشنگ یه بی پــَــروا ی دیگه میره... شایدم مثل من داره اون لحظه ها رو دوره میکنه...شاید داره با اون منطق بی منطق اش برای هزارمین بار منو مقصر همه چیز میکنه...شاید...
روزای قشنگی با هم داشتیم ولی به هیچ وجه حاضر نیستم برگردم به اون روزا...گاهی خیلی دلتنگ میشم ولی از این جدایی راضیم...آخر راه ما همین بود. مطمئنم...
بگذریم.
راستی!! چرا باز من حوصله ی درس خوندن ندارم؟!!
حتی حوصله ی اون کتاب فلسفی که با کلی ذوق از کتابخونه گرفتم هم ندارم !!

+ کلا بیخیال انتقال آرشیوام شدم...
+ الان چه وقت سرما خوردن بود ؟! :(
+ ای خدای بزرگ! تو چه باشی و چه نباشی،من اکنون سخت به تو نیازمندم،تنها به این نیازمندم که تو باشی.
(دکتر شریعتی)








14

آخیـــــــش
بالاخره از دست بلاگفای لعنتی راحت شدم...
صمیمانه به خودم تبریک میگم !!

+  به زودی آرشیو منتقل میگردد !!





جمعه، آذر ۱۹، ۱۳۸۹

13-(آرشیو)

واااااااای که چقدر این هفته سخت گذشت...
اصلا باورم نمیشه امروز جمعه اس بالا خره این هفته ی نحس تموم شده...
الهی بمیرم واسه خودم که از یکشنبه تا حالا حتی وقت نکردم بیام آپ کنم !! بی پــَـــروای طفلکلی:-* :دی
میدونین...من کلا حالم از چند دسته از آدما به هم میخوره یکی از اون دسته آدمها افرادی هستند که در زبان عامیانه بهشون میگن (با عرض معذرت) عوضی !!
آقا ما یه دوست دانشگاهی داشتیم که خیلی ادعاش میشد که عاشق و کشته مرده ی خودمون و منش و خانواده و فهم و شعور و اینامونه...!! بعد آخرای تابستون یه اس ام اس عجیب غریب به من داد و خلاصه سرتونُ درد نیارم رابطه امُ باهاش کات کردم!!
چهار شنبه ی هفته ی قبل ما میان ترم آنالیز داشتیم که به خاطر آلودگی هوا کنسل شد...یعد دوشنبه که دوباره آنالیز داشتیم استاد در مورد تاریخ باهامون صحبت کرد...من یک کلمه برگشتم گفتم دوستان بنده این هفته نمیتونم امتحان بدم و نمره ام خوب نمیشه و این حرفا...همه دیدن حرفم حسابه قبول کردن.بعد یهو این دوست چه عرض کنمِ ما عینهو جن گرفته ها پرید توو هوا که نه استاد همین هفته امتحان بگیرین و این چس بازیا(با عرض معذرت)...ما هم هیچ نگفتیم استاد هم اوکی کرد...
سه شنبه بنده دانشگاهُ تعطیل کردم (در حالی که امکان داشت یکی از درسای عمومیم رو حذف شم )و به جاش رفتم کتابخونه...آقا ما تا ظهر بکوب خوندیم که یهو دیدیم بچه ها یکی یکی زنگ و اس ام اس میزنن که امتحان فردا کنسله!! یعنی منو میگی....خون جلو چشمامُ گرفته بود..مخصوصا وقتی فهمیدم همون (با عرض معذرت) انتری که گفتم رفته امتحانُ کنسلونده!!
خلاصه چهارشنبه که رفتم دانشگاه سر کلاس یه غوغا و سلیطه بازی در آوردم که بیا و ببین :دی ...الان که یادم میوفته واقعا عرق شرم رو صورتم میشینه:->...آخر سر هم فشار مبارکم رفت بالا و بینیم خون افتاد...
طفلی استادُ بگو که هی اومده بود منت کشی منُ میکرد :-x
خلاصه که العان در درجه ی اول از اون دوست و بعد از هشتاد درصد بچه های گروهمون متنفرم:-&


دست نوشته های یک دختر دانشجو در مقطع تحصیلی دوم دبستان !!!
عکس تقدیم به هم مقطعی های یک دختر دانشجو در مقطع تحصیلی دوم دبستان !!!


درد من حصار برکه نیست,درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است.



یکشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۹

12-(آرشیو)

خانوما توجه داشته باشید،یعنی رسماً باید بو ی پیاز داغ و امثال هُم بدید تا شاید مورد عنایت قرار بگیرید...!!




به من بگو نگو ، نمیگویم ، اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم ، من می فهمم.(شریعتی)

شنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۹

11-(آرشیو)

یکی بیاد گوش منُ بگیره بکشه پرت کنه سر درسم... خیر سرم فردا میان ترم گسسته دارم ولی دریغ از یک کلمه درس که من توو این چند روز خونده باشم!!
یعنی انقدر این چند روز آدم بی خود و مزخرفی بودم که دلم میخواد خودمُ حلق آویز کنم!!
همش افتادم یه گوشه و عین پیرزنا نق میزنم!!
خدایا تو که میدونستی من جنبه ی دختر بودن و بند بساطشُ ندارم خوب یه دونه از اون چپ و راستا بهم میدادی تا همه چیز رو حواله شون کنم... والا به خدا...

به جون خودم اگه من امتحان نمره کامل نگیرم خودمُ پرت میکنم تو حمام سوسک !!


  + بی پــَـروا خیلی از دستت ناراحتم...مگه به خودت و خدا قول نداده بودی بهترین باشی؟!! مگه تو نمیخوای به چیزایی که دوست داری برسی؟!! پس چی شد ؟!! از خودت خجالت نمیکشی ؟!! چرا انقدر خنثی شدی ؟؟ به خودت بیا دختر...این راهش نیست...تنبلی و بهونه های الکی رو بذار کنار...تو حتی باید بیشتر از توانت تلاش کنی...اونوقت  نشستی و در و دیوار نگاه میکنی؟!! خسته نشدی از این همه در جا زدن ؟!! واسه خودت ارزش قائل باش. تو زندگیت هیچی کم نداری جز همت و اراده...پاشو...حرکت کن...موانعُ بزن کنار و برو جلو...میدونی به محض این که یه ذره تلاش میکنی هزار برابر نتیجه میگیری پس دست خودتُ بگیر و به بهترین نحو پیش برو...






من از دو کار نفرت دارم : یکی درد دل کردن که کار شبه مردهاست و یکی هم از خود دفاع کردن برای تبرئه خود جوش زدن که کار مستضعفین است. شجاع به همدرد نیازمند نیست از ناله شرم دارد.(شریعتی)



پنجشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۹

10-(آرشیو)

خیلی سخته وقتی دلت شکست
وقتی غرورت خـــورد و خاکشیر شد
وقتی احساساتت زیر سوال رفت
وقتی فریاد دلت به هیچ جا نرسید
وقتی کسی که ده ماه همه ی زندگیت بود با حماقت و بچه بازیاش از زندگی سیرت کرد...
دوباره کمرتُ راست کنی و صاف وایسی.
سخته ولی مجبوری...
الان تنها راه حلی که به ذهنم میرسه کوچه ی علی چپ ایناس !!
راستــی !! ابرو هام به پاچه بز گفته زکی ولی دریغ از یک آرایشگر قابل اعتماد...!!


چه فرق می کند وسوسه سیب یا حوا براي کسي که آدم نيست !



چهارشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۹

9-(آرشیو)

هیچ لذتی بالا تر از پاک کردن نظرات تبلیغاتی نیست :دی !!

چه صیغه ایه که تا تصمیم میگیرم دختر خوبی شم و همه ی نمازامُ بخونم پریود میشم !!

تصمیم گرفتیم از فردا تا شنبه با الی صب تا شب تلپ شیم تو کتابخونه و این ترم بزنیم تو گوش معدل حالا شما شاهد که ما تا یه تصمیم آدم وار میگیریم همه عالم و دنیا مانع میشن و گرنه بزنم به تخته ما دخترای خیلی خوبی هستیم :دی (خودت لوسی )

بیش تر از یه ماهه که منو الف کات کردیم ولی گاهی زیاد از حد فکرم بهش مشغول میشه... توو رووحم که دیروز باهاش چت کردم جواب تلفنشُ دادم...

میتونین فکر کنین خیلی آدم چیپی هستم ولی خیلی دپـــم که امشب سریال همسایه ها تموم میشه :( دلم واسه اسکار و تاتیانا و سُل تنــــــگ میشـــه... :'(

خیلی ضایع اس که من تحمل خواهر 8 سالمُ ندارم و صب تا شب مثل سگ و گربه (دور از جونم) به هم میپریم ؟!!

پس کی این 3 ترم تموم شه من از شر این دانشگاه لعنتی راحت میشم ؟؟

میدونی...همه ی اینا به کنار...خیلی خسته ام...


به جرات میتونم بگم این آپ مزخرف ترین آپ عمرم بود :دی !!


از راه هایی مروید که روندگان آن بسیارند از راه هایی بروید که روندگان آن کم اند.(مسیح)

8-(آرشیو)

گاهی دلم میخواد برم
برم و دور شم از هر چیزی که اطرافمه...
الان فقط میخــوام برم
نمیدونم کجا فقط میخوام اوج بگیرم و از این جَــوِ لعنتی دور شم...


 



آرامش عجیبی بهم داد !! (Click)

سه‌شنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۹

7-(آرشیو)

بلــه... بنده هم اکنون یک عدد بی پــَـروای خرسند و خجسته میباشم که کل هفته ای که گذشت رو به زیبایی هر چه تمام تر دانشگاه نرفتم و میان ترم فردا هم به خاطر آلودگی هوا (!) کنسل شد :دی
یعنی الان در حد مــــــــــرگ هپی ام :)
فکرشُ بکــن...یه هفته نری دانشگاه درست و حسابی هم درس نخونی و هر جور دوست داری خوش بگذرونی آخرشم همه چیز به خیر و خوشی کنسل شه!! اصلا در مغز خودم نمیگنجه من و این همه خوشبختی !!
اون جوری با حسادت و حسرت نگام نکنین...بزنین به تخته...همیشه که نباید در رو یه پاشنه بچرخه !!
بذارین یه بارم روزگار بر وفق ما بی پــَــرواها باشه :دی

وقتی انسان ببری را بکشد، نامش را تمرین مردانگی می گذارند. ولی وقتی ببری انسان را بدرد، نام این کار را توحش و آدمخواری می نهند. تفاوت جنایت و عدالت هم در قاموس بشر از این بیشتر نیست.(برناردشاو)





شنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۹

6-(آرشیو)

خیر سرمون قرار بود امروز با الی بریم کتابخونه ولی از اونجایی که الی عضو نبود مسئول عضویت نذاشت بریم سالن مطالعه !! یعنی اوج عقده ای بازی رو به نمایش گذاشت !!
ما هم طی یک عملیات انتحاری تصمیم گرفتیم بریم پارک درس بخونیم !!
مدیونین اگه فکر کنین یک کلمه درس خوندیم !!

ولی روز خیلی خوبی بود،برای اولین بار تو عمرم یه قسمت از سکرت های زندگیمُ برای یه دوست گفتم !!چیزی که واقعا از من بعیـده...
بهترین قسمتش اون موقعی بود که رفتیم آیس پک خوردیم و بدترین قسمتش هم حساب کردن توسط من بود :دی (خودت خسیسی !!)
خلاصه این که هوچی درس نخوندیم ولی کلی انرژی گرفتیم:)


من در جهان یک دوست داشته ام و آن خودم بوده ام. (ناپلئون)


(گوشه ای از آنچه بر ما گذشت...فیله منم اون یکی الی ه :دی)




جمعه، آذر ۰۵، ۱۳۸۹

5-(آرشیو)

متنفــــرم از آدمای سست عنصری که بدون برنامه خرید میکنن...
منظورم اینه که متنفرم از آدمایی که با این که میدونن یه جنس اصل نیست به راحتی خام ِ زبون بازی های فروشنده های عوضی میشن و یه جنس بُنجـُـل رو به جای اُرجینــال میخرن...
منظورم اینه که متنفــــرم از آدمایی که کلی زووور میزنن و پول جمع میکنن بعد یهو همشُ بابتِ چیزی میدن که نباید بــِدن !!
منظورم اینه که دلم میخواد خرخره ی همچین آدمایی رو بجوم !!
لطفاً یه نفر خرخره ی منو بجوه !! مسئولیتش با خودم...



(شاهکار منو سمیه در روز چهارشنبه هنگام پاساژگردی های بعد از دانشگاه !!)





4-(آرشیو)

از دیروز تا حالا جواب "ح" رو نمیدم. اونم زیاد عین خیالش نیست! البته فکر کنم شخصیت خرداد ماهیش حکم میکنه که این جوری باشه...
اصلا ازش خوشم نمیامد.خیلی پررو و پر ادعاس...
همش منم منم میکنه...
فکر میکنه آسمون سوراخ شده و این تِــلِـپ افتاده پایین !!
شانس ما رو میبینین تو رو خدا... هر چی آدم چـَیـَر چلاق تو دنیاس جذب ما میشه !!
اگه همین جور پیش برم و جوابشُ ندم اونجور که خودش وصف حالشُ میکرد و از دلخستگی و کشته مردگیش نسبت یه من میگفت احتمالا به زودی حلوا رو افتادیم :دیانصافا بعضی از این آقایون با خودشون چه فکری میکنن که انقدر گُنــده گُنـــده خالی میبندن ؟!!!

چه حلال زاده !! تا اسمشُ آوردم زنگ زد !!







یکشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۹

3-(آرشیو)


دیروز با 'پ' و دوست پسر گرامش :-& تریا بویم.
منم خیلی رِله پامُ انداخته بودم رو پام و داشتم سیب زمینی و قارچمُ میخوردم...
که برام مسیج اومد "امتحان میان ترم جبر از 9 آذر افتاد پسفردا یعنی دوشنبه"
:|





2-(آرشیو)

اَه...!!
باز 'ح' گیر داده !!
بابا چه جوری بگم نمیخوام باهات باشم ؟!!
به من چه که آدم پاکی بود؟!!
به من چه که از ترم 2 به قول خودت (!) به فکرمی؟!!
اصلا به من چه که تو چی و کی هستی؟!!
من میخوام تنها باشم.
سعی کن اینو بفهمی.
اوکی؟




جمعه، آبان ۲۸، ۱۳۸۹

1-(آرشیو)

اووووووووووف...
پــدرم در اومــد تا بلاگفا این آدرسُ قبــول کـرد !!
ولی عیبــی نداره
ارزششُ داشت(-;
چه حس خوبی دارم اینــجا...:دی
تو وبلاگ قبلیم آرامش نداشتم...نمیتونستم راحت و بی دغدغه بنویســم...
ولی اینجا میخوام خودم باشم و از خودم بنویسم،از همون دختری که برای رسیدن به آرزوهاش و بهترین بودن از هیچ تلاشی دریغ نمی کنه.
بذارین همین اول کار اتمام حجتم رو اعلام کنم. اینجا وبلاگ شخصیه منه و دوست دارم هر چیزی که دلــم مبخواد توش ثبت کنم !! برای نوشته هام از هیچ کس اجازه نمیگیرم و به هیچ عنوان به کسی اجازه نمیدم آرامشمُ ازم بگیــره.
نمیذارم جریانی که تو وبلاگ قبلیـم پیش اومد اینجا تکرار شه.
همه ی خواننده هام برام عزیز و محترم هستن تا زمانی که برای هویت خودشون ارزش قائل باشن.
دوس دارم تا زمانی که من ، من هستم ، ایــن وبلاگ برقرار باشه...
فکر میکنم برای پست اول کافی باشه (آیکن یک عدد بی پــَـروا که داره گربه رو دم حجله میکشه!)